به کوچه ای وارد می شدم که پیر مردی از آن خارج می شد.پیر مرد گفت: نرو!بن بست است.
گوش نکردم و رفتم.
بن بست بود!!!
بر گشتم.
به سر کوچه که رسیدم پیر شده بودم!!!!
+ نوشته شده در دوشنبه سوم مهر ۱۳۹۱ ساعت 17:13 توسط یاس
|
اگر روزی فهمیدم که دوستم نداری گریه نمی کنم بلکه آرزو می کنم که روزی عاشق کسی بشی که دوستت نداشته باشد