بن بست زندگی
به کوجه ای وارد می شدم که پیر مردی از آن خارج می شد.
پیر مرد گفت : نرو! بن بست است!
گوش نکردم و رفتم.
بن بست بود!!!!بر گشتم!به سر کوجه که رسیدم پیر شده بودم.
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۱ ساعت 17:20 توسط یاس
|
اگر روزی فهمیدم که دوستم نداری گریه نمی کنم بلکه آرزو می کنم که روزی عاشق کسی بشی که دوستت نداشته باشد